سفارش تبلیغ
صبا ویژن


میلاد نور


کوچه ها آرامشی عجیب داشت
و تمام چشم های آسمانی،
زمین را به تماشا نشسته بودند؛
اشتیاق در چشمان همه موج می زد؛
ستاره ها گونه گونه،
اشتیاقشان را به پنجره های پشت پلک های زمین می ریختند؛
چه خبر بود؟!
شاخه های تمام درختان، انارریز شده بود
و در امتداد چشمان تمام پرندگان،
دانه دانه شوق چیده می شد.

پاسی از انتظار گذشته بود
و حوصله زمین،
آمدنت را مرور می کرد.

مادر آماده بود که کوثر را
در دامن زمین به جریان درآورد
و پدر، خوشه خوشه سلام
از چشمانمش می ریخت.

پدرم آرام تو را انتظار می کشید
و چشمانش را به دریچه های آسمان دوخته بود
و سپاسش را قنوت قنوت زمزمه می کرد.

بوی آمدنت، دامن مادر را پر کرده بود؛
ستاره ها، از آسمان تا زمین را کهکشانی کشیده بودند
که به دامان مادر ختم می شد.
«انا اعطیناک الکوثر».

پروانه ها ریختند و پنجره ها لبریز شدند.
صخره ها لبخندهایشان را به سینه آسمان پرتاب می کردند
و درودها بسترهایشان را رها کرده
به سمت دستان تو روی آورده بودند.
مهتاب، خوشه خوشه باران نور می بارید.

حالا دستان زمین قنوتی شده بود، سپاسگذار آمدنت.
حالا کوه ها، سجده می کردند
و تمام رودهای جهان سلامت می دادند:

ای دریچه دریچه،
نور خدا السّلام السّلام یا زهرا

سلام، کوثر خدایی
جریان گرفته در بستر زمین!

سلام، گوهر یکدانه محمد و خدیجه!

سلام!
سفره دست‌هات گندم ریز!
کاسه جود و بخششت لبریز!

دامنت ماه ماه مروارید!
از تو خورشید راه را می دید

ای کلامت چکیده باران
اشک هات آب دیده باران

از تو جاری ست یک زمین دریا
با تو زیباست هر چه یا زهرا


علی سعادت شایسته






تاریخ : چهارشنبه 92/2/11 | 12:43 عصر | نویسنده : ehsan | نظرات ()
.: Weblog Themes By BlackSkin :.